باغ سرسبز علی زرد شده
ای بقیع نیمه شبی قهر آمیز
شد بهار گل حیدر پاییز
یار من سینه پر از درد شده
باغ سرسبز علی زرد شده
یار از دیده نهان است نهان
چه کنم با دل و چشم نگران
چه کنم خاک مرا خاک ربود
همه دل خوشیم زهرا بود
دهر بی فاطمه زندان من است
فاطمه روح من و جان من است
غم او کوه غمی ساخت مرا
مر گ او از نفس انداخت مرا
جز غم و غصه من هیچ ندید
سالها فاطمه ام رنج کشید
یاد آن پنجه و دستاس بخیر
یاد آن گرمی و احساس بخیر
یاد آن روز که در پای تنور
مهربان همسر من داشت حضور
راز بالندگیم زهرا بود
نمک زندگی ام زهرا بود
ای بقیع خانه و خلوتگه راز
هیجده ساله گلم را بنواز
صورت فاطمه و بستر خاک
خاکها باد به فرق افلاک
من که با غصه قرین خواهم شد
بعد او خانه نشین خواهم شد
شعر (خوشزاد)تسلای دل است
گرچه از فاطمه رویش خجل است
بخش سیره و عترت تبیان
شاعر: خوشزاد